از جنگ بر میگردی، هیچ کس اما به استقبالت نمی آید. هیچ کس نمی داند که به جنگ رفته بودی. با شکوه ترین جنگ ها اما همین است. جنگ غریبانه. جنگی تنها. جنگی بی سپاه و بی سلاح.
از جنگ بر می گردی، خدا می داند که به جنگ رفته بودی. خاک روی پیراهنت را می تکاند و نشان لیاقتی به تو می دهد. نشان لیاقتش اما مدالی نیست که بر گردنت بیاوبزی. نشان لیاقت خدا، تنها چند خط ساده است. خط های ساده ای که بر پیشانی ات می کشد.
از جنگ بر می گردی و هر بار خطی بر خطوط پیشانیت اضافه می شود. و روزی می رسد که پیشانی ات پر از دستخط خدا می شود.
آینه ها می گویند آن کس زیباتر است که خطی بر چهره ندارد. آینه ها اما دروغ می گویند. دستخط خدا بر هر صفحه ای که بنشیند، زیبایش می کند.
جوانی بهایی است که در ازای دستخط خدا می دهیم. دستخط خدا اما بیش از اینها می ارزد، کیست که جوانی اش را به دستخط خدا نفروشد!
عرفان نظرآهاری چلچراغ/سال پنجم/شماره246
سیب
پیپ و فانوس
فردا هم روز خداست...
همه چیز همان طور که هست خوب است
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :62197

آب هست خاک هست جوانه باید زد
